خودنگاره های قدیمی ...

صبح دوباره نشستم یک خودنگاره ای کار کنم ... اما نشد که نشد ... شهامت کار کردن یک تصویر از خودم رو از دست دادم ... احساس می کنم قیافه ام پیچیده شده ... سخت شده انگاری ... به خصوص چشمهام ... قدیمها اینطوری نبود ... چقدر ساده بود و چقدر ساده می گرفتم و همینطور خط خطی می کردم ... در قید و بند هیچ چیزی نبودم ... اینکه کار خوب در بیاد یا نه برام مهم نبود ... بی مهابا فقط می کشیدم ... هیچکدوم هم کوچکترین شباهتی بهم پیدا نمی کردند ... اما غمم نبود ... هر کدوم در هیئت و در شکل و شمایل خاص خودشون بودند ... در هیئت یک زن افغانی ... یک مبارز فلسطینی ... یک موجود خشمگین و درنده خو ... و غیره و ذلک ... اما حالا ... همه چیز رو در حد ایده آل می خوام ... تحمل یک ذره کج روی رو ندارم ... خودم رو در هیئت خودم می خوام ... گمونم نتونم حالا حالا خودمو دوباره کار کنم ...

ضمنا این خودنگاره ها مربوط به سال 80 هستند ...

نظرات 6 + ارسال نظر
کاغذ کاربن پنج‌شنبه 16 خرداد 1387 ساعت 09:14 ق.ظ

به به خانم خود نگاه!

یک اصطلاح جدید از خودتون اختراع کردید: خودنگاه ...؟؟؟ لبخند !!!

نسترن پنج‌شنبه 16 خرداد 1387 ساعت 01:22 ب.ظ http://anarenoghreie.blogfa.com/

من اون کاری که نصف صورتتون زیر چادر پنهان شده رو دوست دارم جالب بود البته مطمئنا اگه الان کار کنید (بعد از گذشت ۷ سال)کارای بهتری میشه
در مورد سوالهایی که کردید:
در مورد صمیمیت بیش از حد با بچه ها باید بگم کم کم دارم اذیت میشم چون هر وقت مهمون داریم من با بچه ها تو اتاقم و اتاقم تبدیل به مهد کودک میشه و من هیچ لذتی از مهمونی نمیبرم
و اما سوالتون در مورد نقاشی:
نه از روی مدل زنده نیست -خیالیه-خوشحالم که خوشتون اومده

ممنون نسترن جان از نظرت ...
در مورد صمیمیت با بچه ها ... خوش به حال فرزند آینده ات خواهد بود ...
منتظر کارهای جدیدت هستم خانمی !

فروردینی پنج‌شنبه 16 خرداد 1387 ساعت 05:57 ب.ظ

ادامه بده مطمئنا می‌تونی.
من کار ردیف دوم وسطی رو که با رنگ قرمز کشیدی بیشتر از همه پسندیدم.
با تصویری که در قسمت عکس وبلاگت گذاشتی صورتی پر داری. اما توی این نگاره‌ها صورتها کشیده‌ست.

ادامه بدم؟ چشم سعی می کنم ... چون شما می فرمایید حتما سعی امو می کنم ...
پس شما هم قرمز پسند هستید ... منم به قرمز گرایش زیادی دارم ...
راستش همون عکسه درسته ... صورتم گرد و خیلی پره ... این طرحها خیلی دفرمه شده هستند و با واقعیت همخونی ندارند ...

بید مجنون جمعه 17 خرداد 1387 ساعت 12:15 ب.ظ http://from2008.blogsky.com

سلام
خوبی؟؟
راستش من میخوام در مورد خودم بگم که هر چی کوچیکتر بودم راحتتر بودم و وسواس خاصی نداشتم ولی به قول قدیمیا که آدم هر چی سنش بالاتر میره وسواسش بیشتر میشه چن وقتی هست که منم دارم حس میکنم که اینجوری شدم البته اولاش اینجوری نبود ها کم کم و ذره ذره شروع شد ولی حالا بدجور وسواسی شدم به قول خودت همه چیزو در حد ایده آل میخوام
ولی میدونی چیه؟
تا توانی کار خویش آسان بگیر
سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت گیر

ممنون خوبیم ...
بله حق با شماست ... تقصیر سنه قسمت زیادیش ...
چشم سعی می کنیم راحت بگیریم ...

مرتضی خسروی جمعه 17 خرداد 1387 ساعت 07:57 ب.ظ http://74u.blogf.com

افرین طوطی بانو...لذت بردم...ولی کاش به اتحاد اهمیت بیشتری میدادی...زیباتر تر میشد...خوش باشی... .

بله حق با شماست ... خیلی پراکنده کار شدند ... هر کدوم به یک سبک و سیاق ... چیزی که اتفاقا همیشه استاد طراحیمون هم بهم ایراد می گرفت ... ممنون از حضورتون ...

یاس ارغوانی یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 01:46 ب.ظ

سلام
تولدتونو بهت تبریک میگم!
در ضمن اون خودنگاره که دندونش معلومه خیلی شبیه خودت شده.
رنگ وبلاگت اصلا مناسب نیست.
موفق باشی

ممنون از حضورتون و نظراتتون و تبریکتون ... شما هم موفق باشید ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد