خدا امشب نزدیک ماهه ...

همیشه تو زندگیم از بچگی طبق اونچه تو فیلمها دیده بودم عشق و علاقه رو مسئله ای دو طرفه می پنداشتم ... فکر می کردم در عالم واقع عشقها دوطرفه اند ... اما بزرگتر که شدم ... اینو هیچوقت نیافتم ... همیشه یا من عاشق طرف بودم واون نبود و یا بالعکس اون برام می مرد و من نبودم ... تو دلم می گفتم پس کجاست اون جریاناتی که تو فیلمها دیده بودم و تو داستانها خونده بودم ... همیشه حسرتشو داشتم ... سالهای سال گذشتند و من در حسرت این قضیه موندم  ... بالاخره رسیدم ... یه حس عجیبیه ... همیشه فکر می کردم  وای چه شود اگر اینطور شود؟ چه حس شیرینی خواهد بود اگر  از صبح تا شب قربون صدقه هم بریم ... اگر یه شب یکیمون به اون یکی شب خوش نگه از شب تا صبح خوابمون نبره ... تا کمی نسبت بهم سرد بشیم مریض بشیم و بیفتیم تو خونه ... برای هم هر کاری که لازم باشه بکنیم ... به طرف بگم دلم برات تنگ شده و بعد از چند دقیقه ببینم در این وقت شب با سرعت جت از اون طرف تهران اومده اینور تهران بیرون خونه مون وایستاده و من یواشکی برم پای پنجره برای هم دست تکون بدیم ... همیشه دلم اینها رو می خواست ... الان که بهش رسیدم می گم نه نمی خوام ... پس چمه چی می خوام؟  

 

     

نظرات 7 + ارسال نظر
موریانه های چوبی شنبه 23 شهریور 1387 ساعت 04:19 ق.ظ http://mooriyanehayechoobi.blogfa.com

عشق را مجالی نیست حتی آنقدر که بگوید برای چه دوستت می دارد.(ا.بامداد)

سلام ... ممنونم از شما ... تا به حال این جمله رو نشنیده بودم ...

مهتاب شنبه 23 شهریور 1387 ساعت 08:24 ق.ظ

سلام تری تی جون
واقعا این اتفاق افتاده ؟
ببین اولش این طوری من خودم هم این طوری بودم همیشه دوست داشتم عاشق بشم و.... بعد که این اتفاق افتاد آی پشیمون بودم که نگو ترس و دلهره و احساس غربت عجیب و .... حتی می خواستم بی خیالش بشم ولی بعدش از حالتهایی که داشتم خندم می گرفت یه کمی سخت بود ولی بعدش شیرین بود
یعنی برای من که این طوری بود بر عکس همه که می گن اولش شیرینه بعدش معمولی ویا تلخ می شه نبود دقیقا برعکس هر چی که گذشت شیرین و شیرین تر شد
تری تی جونم اصلا نترس دل بسپار به عشق
خوش بخت بشی
راستی نقاشیت هم خیلی بامزست سبکش با کارای قبلیت فرق داره خیلی بامزست
قد تو بلندتره یا همین طوری ؟

سلام مهتاب جونم ... جدی؟ حکایت تو پس برعکس همه بوده ...
خوشحالم که برات شیرین و شیرین تر شده ... انشااله بیشتر برات شیرین تر هم بشه خانمی ...
نقاشی هم آره ... به خاطر کلاس اینو کشیدم ...
نه قد من بلندتر نیست ... همینطوری کشیدم اینو ...

پرنده تنها شنبه 23 شهریور 1387 ساعت 11:10 ق.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

من mittoo دوست دارم .

شما لطف دارید ... میتو هم مثل شما پرنده ای تنهاست ... اما نه خیلی هم تنها نیست ... اون منو داره ... و منهم اونو ...

رها شنبه 23 شهریور 1387 ساعت 03:54 ب.ظ

تیری تی جونم سلام
فکر می کنم که احساست رو درک می کنم. نگران نباش این حالت ها زود گذره . چون قبل از رسیدن به این عشق مشکلات زیادی رو پشت سر گذاشتی دودلی و شک میاد سراغت اما اگر واقعا از طرفت مطمئنی و عشقش رو بهت ثابت کرده از دستش نده چون بعدش نبودش رو خیلی احساس می کنی....

رها جونم ... ممنون از نظر و راهنماییت عزیزم ... برات آرزوی بهترینها رو دارم ...

شکلات داغ دوشنبه 25 شهریور 1387 ساعت 04:43 ب.ظ http://life-colour.blogspot.com

مگه میشه آدم از عشق خسته بشه؟ اگه واقعا عاشق همید تک تک لحظه هاتو ببلع که واقعا خوشمزه مزه ترین و قشنگ ترین لحظه های عمره. حتی اگه سالها بعد از ازدواج یه کم از این عشق بخواد کم بشه هم قلبت میگیره...بهت قول میدم

نه خسته که نشدم ... فقط استرس هست همین ...
اما خوب قضیه عشق هم نیست ... من کمی شورش کردم ... بیشتر علاقه است تا عشق ...

دلارام سه‌شنبه 26 شهریور 1387 ساعت 02:42 ق.ظ

سلام تی ری تی جونم...

به به ٬ به سلامتی ...

خانومی جدی میگی همچین اتفاقی افتاده؟
دوتا تون همدیگه رو اینقدر دوست دارین پس دیگه خیلی سخت نگیر و اگه فکر میکنی به ایده آلات نزدیکه کم کم بزار با هم بیشتر آشنا بشین. و خبرای خوبش رو بیا و به ما بگو حتما حتما.

البته بهت حق میدم چون همیشه وقتی یه چیزی دست نیافتی هست برای ماها ارزشمنده ولی حالا که به دستش آوردی دیگه فرصت رو از دست نده و ادامه اش بده تا بعد خدا بزرگه...

ممنونتم دلارام جان ... والا درسته بین ما علاقه هست ولی عقل بیشتر حکمفرماست ... همین کار رو سخت تر کرده ...
قربان محبت و صمیمیتت ...

داریوش سه‌شنبه 26 شهریور 1387 ساعت 09:56 ق.ظ http://skyblog.blogsky.com/

والله! دیگه «چته؟ چی می خوای؟»!!

خودم هم نمی دانم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد