درس ... ؟؟؟ ...

دوباره درس خوندن رو از سر گرفتم ... چه لذتی داره ... عالیه ... خوبه حداقل این کنکور هست که به بهانه اش مطالعاتم رو بیشتر کنم، در غیر اینصورت به بهانه کمبود وقت سراغش نمی رفتم ...

 

اما سردرگمی و علامت سوالات من در مورد فلسفه زندگی و ازدواج و بچه همچنان ادامه داره ... گمونم تا به خودم بیام و بفهمم از زندگیم چی می خوام  80-90 ساله ام شده باشه ...

هر روز غر کارم رو می زنم ... روزی هزار بار می خوام استعفاء بدم و برم تو عالم هنر و از جیب خوردن ... اما به عمل که می رسم می بینم نمی تونم ... راستش اصلا نمی تونم استفاء نامه بنویسم ... چند خطی که تایپ می کنم می خورم به بن بست ... هی فعل ها و دلایلم رو پس و پیش می کنم می بینم نمی شه ... می بینم باید یک صفحه ای پیوستش کنم مملو از درد و دل  ... اونجوری راضیتر می شم ... شروع می کنم صفحه پیوست رو تایپ کردن و از مشکلات گفتن اما کمی که پیش می رم می بینم همش شده بد و بیراه و توهین ... اینه که از نوشتنش دست می شویم و به کارم ادامه می دم  تا ببینم کی خواهم برید ... اون موقع است که کلید رو برای روسا می فرستم و می گم: "منو ببخشید اما خودتون خواستید" ...

 

نظرات 5 + ارسال نظر
الهام جمعه 8 آذر 1387 ساعت 08:15 ق.ظ http://elhammirfarah.blogfa.com

سلام خوشحال شدم که دارید برای کنکور سعی می کنید . امیدوارم موفق باشید .
من میگم خیلی سخت نگیرید.

سلام الهام جان ... قربانت برم ... ممنون از دعای خیرت ...
راستش می خوام سخت نگیرم ... باور کن نمی شه ...

حنا جمعه 8 آذر 1387 ساعت 09:01 ب.ظ http://ssseeetttaaarrreee.blogfa.com

سلام تیری تی عزیزم..خوبی؟ سلامتی؟ خیلی نگرانت شده بودم..میخواستم تلفن بزنم...تلفن مغازه ام قطع بود..وقتی میومدم خونه هم که تو سره کار نبودی...خوبی؟ خیلی خوسحال شدم پست جدیدت رو دیدم....خیلی خوبه که درس میخونی..روزی چند ساعت میخونی؟میرسی درسا رو تا کنکور تمام کنی؟..
جایه مامان بزرگت خالی نباشه...به سلامتی رسید ولایت؟حالش خوبه؟...عکسی که گذاشتی منو یاده خانم ت... میندازه!..درست میگم؟...
مامانت اینا خوبن؟ به همشون سلام برسون....
انشالا که همیشه خوش و سلامت باشی

سلام حنا جونم ... تو چطوری خانمی ؟ ببخش تو رو خدا دیر می نویسم و نگرانت کردم ... خیلی ببخش ... منم خیلی دلم برات تنگ شده و چند روز پیش درصدد شدم بهت زنگ بزنم ... که می زنم حتما ... والا درس هم روزی ۲ ساعت می خونم (روزهای تعطیل ۴-۵ ساعت) کمه می دونم ... گمون نکنم بتونم تموم کنم ... تمام هم کنم زبانم می مونه ...
مادربزرگم هم آره رسید ولایتش ... که الان هم اوضاع بهم ریخته است اونجا همونطور که از اخبارها می شنوی ...
راستش نه اون شبیه خانم دکتر ت . نیست ... دکتر ت. تپلیه و سفید و مثل یک فرشته پیر می مونه مادربزرگ من دقیقا برعکس خیلی استخوانی و سیاه چرده است ... من با فتوشاپ سفیدش کردم ...
مامانم اینا هم بد نیست ... ازت یاد می کنیم همیشه ...
قربانت برم تو هم خوب و خوش باشی خانمی ...

ندا شنبه 9 آذر 1387 ساعت 10:15 ق.ظ http://nedayekhoda.persianblog.ir/

سلام تیری تی جان
اینکه درس رو شروع کردی که خیلی خوبه امیدوارم موفق بشی
اما همیشه با نظرت راجع به کار موافقم...کاش یه روزی بشه کهشرایطش جور بشه تا هم تو به کار دلخواهت بپردازی هم من از این اداره ی لعنتی راحت بشم و دنبال دلم برم

سلام ندا جان ... ممنونم واقعا از تشویقت ...
کار هم آره تنها کسی که همیشه با من موافق بوده و منهم با اون در مورد نظراتش به کار موافق بودم تو و من بودیم ... چون یه چیز دیگه ای تو کله مون هست اینه که خوب از انجام این کارها زجرمون دو برابر می شه ... اما واقعا فکر می کنی شرایط بوجود بیاد برای راحت شدن ... ؟ گمون نکنم بوجود بیاد ... خودمون باید شرایط رو بوجود بیاوریم ... اونهم با لگد کردن همه چیز ... با بدبختی کشیدن و خیلی مسائل دیگه که واقعا یک کله داغ می خواد ... ریسک بزرگیه می دونی ... شاید پشیمونی داشته باشه ... نمی دونم ... منم خیلی برات دعا می کنم ...

کامی دوشنبه 11 آذر 1387 ساعت 12:30 ق.ظ http://amooyadegar.blogsky.com

سلام
بابا دمت ای ول داره می خوای درس خوندن رو شروع کنی
بابا کارت درسته
من از درس خوندم زیاد خوشم نمیاد ولی عاشق کتابهای پزشکی یا دانستنی و .... همه چیز فقط ازدرس زیاد خوشم نمیاد
البته نا گفته نماند این 1 یا 2 سالی که درسم تموم شده بسیار دلم واسه درس و مدرسه تنگ شده ولی خوب خوندنه بعضی درسا حالمو بد میکنه
بلاگت جالبه
یه نظر از طرفه من سر کار برو کار رو ول نکن که کلافه میشی
به من سر بزن

سلام به شما دوست عزیز ... باز خوبه که به مطالعه علاقه مندید اونهم از نوع پزشکیش و دانستنی ... عالیست ... درس هم خوب آره در یه مقطعی که آدم مجبوره همه چیز بخونه زده می شه اما وقتی تخصصی میشه و دیگه مجبور نیستی یه چیزهای اجباری هم در کنارش بخونی و فقط می شه علاقه محض ...
والا می دونم شاید کلافه بشم ولی باور کنید چاره ای نیست ... چون هدفم تو زندگی چیز دیگری است که با کار فعلیم جور نیست ... پس چاره ای جز بیکاری نیست ...
چشم سر می زنم ...

نسترن دوشنبه 11 آذر 1387 ساعت 12:56 ب.ظ http://anarenoghreie.blogfa.com/

سلام

آره یادمه خیلی وقته که از کارتون ناراضی هستید . به هر حال باید با رضایت قلبی ولش کنید وگرنه پشیمون میشید.

چه با اشتیاق درس میخونید . خوش به حالتون . کاش منم اینجوری بودم .

سلام نسترن عزیز م... بله راستش رضایت قلبیه ...
چرا ... ؟ چرا در زمینه درس با اشتیاق نیستید ... بهتون نمی آد ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد