آرامش

چند روزیه که اومدم خونه پدریم ... از بس آرزو داشتم که دوباره بیام و این انرژی رو از خودم ساطع کردم تا خدا منو به وضعی رسوند که مجبور به اومدن و استراحت مطلق در اینجا بشم... خونریزیم خوشبختانه بهتر شده ... از روزی که جنینمو تو سونوگرافی دیدم عاشقش شدم ... تصمیم گرفتم به این بیچاره بیشتر برسم ... دیگه چیز سنگین بلند نکنم ... هله هوله نخورم  ... بر ترسهام غلبه کنم و ...

چند وقت پیش تو زندگیم به این نتیجه رسیده بودم که هر آنچه در زندگی رخ می ده ۵۰-۵۰ هست . یعنی در اون رخداد و یا حتی تصمیم ۵۰ درصد منفعت هست و ۵۰ درصد ضرر . اینه که هیچ چیز به خودی خود نه خوبه و نه بد ... نه می شه خیلی از بابتش خوشحال شد و نه خیلی ناراحت ... حالا با یاد این نتیجه ای که رسیده بودم خودمو آروم می کنم ...


نظرات 2 + ارسال نظر
مهتاب سه‌شنبه 3 اسفند 1389 ساعت 03:30 ب.ظ

تری تی جون سلام
خوبی عزیزم
وای نمی دونم چقدر هیجان زده شدم وقتی دیدم باز نوشتی و وقتی دیدم داری مامان میشی هیجانم صد برار شد
مبارک باشه
تو یه مامان خوب میشی مطمئنم
مراقب خودتو بچه باش بهت خوش بگذره خونه پدری

مهتاب جان ... دوست عزیز... قربان محبتت ... خیلی لطف داری که بهم سر زدی ... ممنون از ابراز احساساتت ... انشااله به زودی برای شما عزیزم ... راستی وبلاگت حذف شده ... نمی دونم کجا برات پیغام بگذارم ... می بوسمت عزیزم ...

موریانه های چوبی سه‌شنبه 3 اسفند 1389 ساعت 04:45 ب.ظ

سلام طوطی بانو
خیلی خیلی خوشحالم که میبینم دوباره اینجا مطلب نوشتی.
انگار توی این مدتی که نبودی یه عالمه اتفاق خوب برات افتاده/
از صمیم قلب هم ازدواجت رو و هم اومدن مسافر کوچولو رو بهت تبریک میگم/
شاد باشی.

سلام بر شما دوست عزیز ... خیلی ممنون از اینکه به من همچنان سر می زنید ... و ممنون از ابراز احساساتتون ... و تبریک گرم و صمیمیتون ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد