اول مهر ...

دکتر برای اول مهر وقت برام وقت سزارین گذاشته ... یعنی دو هفته دیگر ... می خواست اواخر شهریور بگذاره (به خاطر مدرسه و این صحبتها که بچه یکسال عقب نمونه) که با مخالفت سرسختانه من و همسرم مواجه شد که بچه ما هر ماهی که باید به دنیا بیاد لطفا در همون ماه بدنیا بیاریدش ... و اینکه مثلا ما که سر موعد مدرسه رفتیم کجا رو فتح کردیم ؟  ... و اینکه اسم بچه قراره "شادمهر" باشه پس به ماه تولدش باید اسمش بیاد و این صحبت ها ... و اینکه شخص بنده از پسرهای مهری خوشم می آد و به نظرم افراد جذاب و دوست داشتنی و موفقی هستند ... و اینکه من از بچگی عاشق اول مهر بودم  و غیره و غیره .... خلاصه کلی براش این مسائل رو توجیه کردم تا بالاخره با دلخوری و ابرو بالا و پایین انداختن موافقت کرد برای اول مهر ...

هی تو مقاله ها و مجله ها دنبال روشهای سزارین و طبیعی و مزایا و معایب هر کدوم گشتم و با کلی افراد باتجربه و صاحب نظر مشورت کردم تا رسیدم به روش سزارین ... همه می گن بارداری و بچه داری سخته ... من که هنوز به مرحله بچه داریش نرسیدم ... اما بارداری و مثلا مکافاتش رو که با سختیهای دوران کارم و همچنین برگزاری مراسم عروسی مقایسه می کنم می بینم این در مقابل اونها هیچ بود ... و سختیی آن چنانی نداشت ... اونها برای خودشون چیزی بودند و استرسی داشتند کشنده ... خوشحالم که جفتشون برام تموم شدند ... حالا ببینیم بچه داری چه عالمی داره؟

مادرم هر روز برای خودش می ره خرید و کلی با عشق و البته منت برای بچه ام چیز میز می خره ... اما دریغ که از هیچ کدوم از خریدهاش خوشم نمی آد ... نه جنسش ، نه طرحش ، نه رنگش ... خلاصه مجبورم بپذیرمشون ... به هر حال هدیه ای است از طرف مادربزرگ ... خودم دیروز براش گوش پاک کن و دستمال مرطوب و وازلین خریدم و کلی ذوق کردم ... کاش می شد همه چیز بچه ام رو خودم می خریدم (با سلیقه و بودجه خودم) و اینقدر محتاج این و اون و منت گذاریهاشون نبودم ... والدین من حاضرن پول مبارکشون رو پول بیندازند و یا کلی میوه بخرند و بپوسونند و یا خرج وکیل و مسائل دیگر بکنند و یا بگذارند حقشون رو غریبه ای قلپی بخوره ... اما خرج بچه خودشون و نوه شون نکنند ... بگذریم ... معنای زندگی چیزیست وسیع تر از این صحبت ها ... فعلا روز خوش ...

نظرات 3 + ارسال نظر
حنا شنبه 19 شهریور 1390 ساعت 10:53 ب.ظ

ایشالا که کودک آرومی هم داشته باشی و رزهایی آروم در انتظارت باشه.......

خیلی ممنون عزیزم ... امیدوارم ... فعلا که خیلی آرومه به قدری که گاهی به سالم بودنش شک می کنم و نگران می شم ... ببینیم بعدش چه خواهد شد ... منهم برات آرزوی بهترینها رو دارم ...

الهام میرفرح سه‌شنبه 22 شهریور 1390 ساعت 03:05 ب.ظ

امیدوارم همه چی به خوبی بگذره و یه پسر خوشحال سالم بدنیا بیاد

الهام جان خیلی ممنونم ازت که بهم سر می زنی ... و مرسی از پیغامت ... منم امیدوارم ...

لیلا شنبه 26 شهریور 1390 ساعت 03:35 ب.ظ http://koodakesabz.persianblog.ir/

خیلی خوب فکری کردین تازه نیمه دومی ها همیشه موفق ترند چون به اندازه سنشون ازشون توقع میره و اعتماد به نفسشون بهتره. امیدوارم راحت زایمان کنی و خودت و بچه ات سالم باشید

با وجود خواستم نشد لیلا جان ... شد 28 شهریوری ... اما مسئله ای نیست ... دیگه بهش فکر نمی کنم ... خدا خواست زودتر بیاد ... منهم تسلیم خواست اونم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد