شادوی سه ماهه ...

بچه ام تقریبا داره سه ماهه می شه ... با اینکه سخت گذشت اما زود گذشت ... هر روز یک قابلیت جدیدی توش کشف می کنم و به عبارتی هر روز بزرگتر از دیروز می شه اما با تمام این احوال هنوز من و پدرش به این باور نرسیدیم که بچه دار شدیم ... باورمون نمی شه که این بچه مونه ... حس مادر و پدری نداریم ... در دست ما مثل عروسکیست ... هر روز این قضیه باور ناپذیری رو برای هم بازگو می کنیم ...

همچنان دلم براش می سوزه ... خیلی زیاد ... اینکه به این دنیای قاراش میش وارد شده که به خصوص در آینده نه چندان دور حتی شاید همین منابع طبیعی که ما در اختیار داریم رو ممکنه نداشته باشه ... امیدوارم در آینده لعن و نفرینم نکنه ... این حس از من لحظه ای دور نمی شه ... دلم میخواد مثبت فکر کنم اما واقعا سخته ...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد