تعطیلات خود را چگونه گذراندم؟

تعطیلات به سر رسید کلاغ ما به خونه اش نرسید ... یعنی اینکه هیچ کار مفیدی انجام ندادم ... دریغا! حتی تلویزیون هم تماشا نکردم ... بیشترشو خواب بودم و در اوقات بیداری هم  یک جا نشسته و از استرس در حال عرق ریختن ... یک بادبزن هم تمام مدت دستمه.

تنها طراحی انجام شده هم این طرح بود که یک پیش طرحیست عجولانه و کلی و ناقص برای یک نقاشی:

 

                  

 

قرار بود امروز با دوستانم برم کوه که اونهم جور نشد ... طبق همیشه ... این کوه رفتن در قسمت ما نیست انگار ... یکی از دوستام تمرینات دانشگاهش رو انجام نداده و در آخرین دقایق می خواد اونا رو انجام بده ... اون دیگری طبق معمول دلشکسته شده و می خواد تو یک اتاق تاریک خودشو حبس کنه ...

نمی دونم بابت پایان یافتن تعطیلات باید خوشحال باشم یا ناراحت ... دوباره از پس فردا استرس های کاریم و کم خوابی شروع خواهد شد ... کلی برنامه دارم ... سال پرکاری خواهم داشت ...