حمایت

چند وقتیه که تو محل کارم بساط حیوون بازی به پاست ... رئیسم خبر نداره ... شاگرد سابق رئیسم که البته الان با هم دوستیم برای کمک می آد پیشمون ... از حامیان سرسخت حیواناته و خیلی دوآتیشه تر از منه ... من تو فکرم خیلی حامیم ... اما خوب به خاطر موانعی که هست هیچوقت عملا بجز حمایتهای مالی ناچیز کار جدی در این زمینه نکردم ... البته به اضافه حرص خوردن از وضعیت اسفباری که حیوانات دارند ... اما این دوست ما علاوه بر تمام این موارد عملا آستین بالا زده و هر حیوون مشکل داری که بر سر راهش سبز می شه رو به خونه می آره و با وجود موانع مالی و خانوادگی که داره کلی براشون هزینه می کنه ، دوا درمونشون می کنه و نگه شون می داره تا صاحبی براشون پیدا بشه ... این حسش برام تحسین برانگیزه ... اما واقعا نگرانشم ... به خاطر قانون جذب ... هفته ای یکی دو مورد سوژه جدید پیدا می کنه و خوب مسلما به دردسرهاش و هزینه هاش افزوده می شه ... و نمی تونه از خیرشون هم بگذره ... خیلی سعی کردم بهش بقبولونم که این قضیه راه به جایی نداره ... اما وقتی حیوونها رو به دفتر می آره تا بعد از اون طرف ببرتشون دامپزشکی و من مظلومیتشون و اوضاع وخیم جسمانیشون رو می بینم دیگه دهنم بسته می شه و نمی تونم چیزی بگم ... به هر حال علامت سوالهای زیادی تو ذهنم هست که نمی دونم در چند سالگیم جوابشون رو خواهم یافت ...