گرما و پرکاری ...

معمولا تابستان فصل استراحت و تعطیلات و یا کم کاریست ... فصلیه که رخوت و کلافگی خاص خودشو داره  ... اما شانسم شغلم جوریه که تابستونها فصل پرکاریمه ... تو این گرما باید بدو بدو کنم و اضافه کاری وایستم ... چون کنفرانسها و سمینارهامون تو تابستون برگزار می شن ... بهم گفتند این یکماه رو برم اصفهان برای کنفرانس کمکشون کنم ... چون چم و خم کار رو به خاطر تجربیات گذشته ام می دونم ... اما نمی تونم برم ... کلی ناراحت شدند وقتی گفتم نمی تونم برم ... گاهی تو دلم می گم برم یک شرکت برگزاری کنفرانس و سمینار باز کنم ... همه دوستان جویای کارم رو هم ببرم توش ... بد نیست ... اینقدر دوستان جویای کار دارم که کلی جاشون غصه می خورم ... نمی دونم آینده اینها چی می شه؟

چند شبه هی می خواستم بیام آپ کنم ... درسته که حرفی برای گفتن ندارم و با کمبود وقت هم مواجه هستم  اما گفتم بیام یک اعلام حضوری بنمایم ... اما تا می اومدم برقها می رفت و خاموشی می شد ... خلاصه دوستان ببخشید که شما می آئید و من نمی آم ...  در اولین فرصت می آم دیدنتون ... دلم برای همه تنگ شده ...