آرامش

چند روزیه که اومدم خونه پدریم ... از بس آرزو داشتم که دوباره بیام و این انرژی رو از خودم ساطع کردم تا خدا منو به وضعی رسوند که مجبور به اومدن و استراحت مطلق در اینجا بشم... خونریزیم خوشبختانه بهتر شده ... از روزی که جنینمو تو سونوگرافی دیدم عاشقش شدم ... تصمیم گرفتم به این بیچاره بیشتر برسم ... دیگه چیز سنگین بلند نکنم ... هله هوله نخورم  ... بر ترسهام غلبه کنم و ...

چند وقت پیش تو زندگیم به این نتیجه رسیده بودم که هر آنچه در زندگی رخ می ده ۵۰-۵۰ هست . یعنی در اون رخداد و یا حتی تصمیم ۵۰ درصد منفعت هست و ۵۰ درصد ضرر . اینه که هیچ چیز به خودی خود نه خوبه و نه بد ... نه می شه خیلی از بابتش خوشحال شد و نه خیلی ناراحت ... حالا با یاد این نتیجه ای که رسیده بودم خودمو آروم می کنم ...