روزها ...

روزها به سرعت   سپری می شن و من کلی کار دارم که تا اومدن بچه باید انجام بدم ... بالاخره همسرم با اسم انتخابی من برای پسرمون موافقت کرد ... می دونم که همچنان پذیرشش براش سخته و از روی ناچاری چون خودش هیچ اسمی مدنظر نداره موافقت کرده ... چه کنیم دیگه؟

رنگ وسایل بچه ام رو براساس رنگ پرهای سبز میتو همون سبز انتخاب کردم ... خیلی دلم براش تنگه ... هفته ای یکبار که به خونه پدریم می رم میتو از سر و کولم بالا می ره ... و گاهی هم می آد رو شکم برآمده ام می ایسته ... همه در اون لحظه کلی داد و بیداد می کنند که اینکار برای بچه ات خوب نیست ... اما به نظر خودم که اشکالی نداره ...

روزها به سرعت سپری می شن و من کلی کار دارم که تا اومدم بچه باید انجام بدم ...