کلاس آشپزی

دو روزه همش دنبال تحقیقات در مورد گوشی ام. وای دیگه نفسم بند اومد... تصمیم گیری خیلی برام سخته. چون من همیشه همه چی رو با هم می خوام. هم می خوام خیلی مردانه نباشه و هم اینکه امکاناتش بالا باشه و زود هم از مد نیفته و خیلی هم گرون نباشه و ... خلاصه انواع سایتهای ایرانی و خارجی و نظرسنجی و ... رو سر زدم. چند ساعته که درست تنفس نکردم چون همه تمرکزم رفته به این سایتها و مطالبشون ... دیگه ولی خوب انتخابم رو بالاخره کردم.

 

صبح کلاس آشپزی رفتم. بیشتر برای دیدار از دوستم که مدرسش بود رفتم. چون ازدواج کرده و داره می ره کانادا. گفتم از هنرش در لحظات آخری که اینجاست استفاده کنم. خیلی ناراحتم! همه دوستانم رفتند و چند تایی هم که موندند هی دونه دونه دارن می رن. خیلی اینطوری احساس بدی بهم دست می ده... به هر حال ... کلی جلوی خانمها و دخترها تحویلم گرفت و ازم پیششون تعریف کرد و منو حسابی شرمنده کرد. پلوی مکزیکی و پف طلائی (غذای یونانی) و موس شکلاتی (دسر) یاد داد و جاتون خالی آخرش هم ترتیبشون رو دادیم. خیلی غذاهای پردردسری بودند البته و چاق کننده ... نمی دونم واقعا ارزش داره آدم یک شبانه روز درگیر درست کردن اینها باشه و بعد در یک چشم بهم زدن خورده بشه و البته کلی هم به خودش ضرر بزنه. نمی دونم؟!!! ... البته شاید برای مهمونی خوب باشند.

 

شدیدا نیاز به تعطیلات دارم حیف که ندارم. هر روز همش بیرونم. تمرینات کلاس خودشناسی رو هم وقت نکردم انجام بدم و شنبه خانم معلم دعوام خواهد کرد مسلما ... تازه از اون بدتر این هفته اصلا با زوج کائناتیم هم صحبت نکردم. بابت اونهم جدا توبیخ خواهم شد.

 

بابا لنگ درازم و یا بهتر بگم شاهزاده قصه ها دیروز بهم زنگ زد بابت عرض تبریک !!! هنوز نتونستم در مورد ازدواج باهاش تصمیم قاطعی بگیرم ... خیلی برام سخته ... فکر و خیال راجع به این مسئله خیلی اذیتم می کنه ... اصلا نمی تونم تصمیم روشنی بگیرم ... دیگه همه چیز رو به زمان واگذار کردم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد