چه بگویم که دل تنگیم از میان برخیزد
نفس گرم گوزن کوهی چه تواند کردن؟
کاش حداقل یک گوزن کوهی داشتم ...
همچنان سروکله زدن با عمله بناها ادامه دارد و رئیس روسا عینا خیالشان نیست ... رئیس کل روزی یکبار یک زنگ می زنه و فقط می پرسه چه خبر؟ همین ... خیلی نامردند ... نامرد به کی می گن دیگه؟ دیگه چه مفهوم دیگه ای می تونه داشته باشه ... مرخصی هم نگرفتم ... حالم هر روز بدتر می شه و می رم و می آم ... هر روز یک سرما رو سرما می خورم ... دیگه امروز گفتم به خودم یک پاداشی چیزی بدم ... این بود که بعد از کارم تنهایی رفتم بوفالو و پیتزا میل نمودم ... بعد رفتم دو تا تاپ خوشگل ویژه مهمانی هم برای خودم خریدم ... یکیش قرمز و یکیش طوسی ... بعدش رفتم متروسواری ... الانم هم حالم بدتر شده و اینجا نشسته ام ... کی می شه این زمستون به سر بیاد ... که اصلا با مزاج ما سازگار نیست ...
*** خدایا یک ذره رو به من بده که فردا که رئیس و معاون تشریف می آرن یک ذره بتونم غر بزنم ... و بتونم تکلیفم رو باهاشون روشن کنم.