اوضاع قاطی ما ...

سرم بدجور دوباره شلوغ شده ... خدا بگم این آخر سال رو چه کنند که هر چی کاره می افته برای آخر سال ... همه یادشون می افته کارهای عقب افتاده رو انجام بدند ... دیشب تا ۸:۳۰ شب جلسه کمیته انتخابات بود و بعد نشستم دوباره پای کارها چون یکی از مجلات آماده شده و سردبیرش ازم تیراژ می خواد ... دیگه سیستم هم این وسط قاطی کرد و خلاصه ... باز کارها رو اوردم خونه ... امروز رو هم مرخصی گرفتم ... چون دیدم دیگه نمی کشم و هم اینکه امروز جشن سده است ... ولی پاک دوباره قاطی کرده ذهنم ... وقتی کارهام متنوع و زیاد می شن دیگه ذهنم نمی کشه ... دیروز صبح با شلوار خواب داشتم می اومدم سرکار ... که مادرم مچم رو گرفت ... تو راه پله اومد دنبالم که این چه ریختیه؟ چرا شلوارتو عوض نکردی؟ داشتم از خجالت می مردم ... شانس اوردم کسی تو راه پله نبود ... دیروز هم باز تمام مدت قاطی بودم ... گوشی موبایل یکی از اعضای کمیته انتخابات رو انداختم زمین ... خودکارم رو وسط جلسه شکستم ... و بعد نمی دونم چی شد که از دستم پرتاپ شد رو هوا و رفت اون ور میز افتاد رو یکی از اساتید ... بعد بهم دادند ... باز دوباره پرتاب شد و این بار فرود اومد رو خودم و من حین صحبت کردن بودم و این وسط هی دنبالش بودم و دکتر اسکن.. هی راهنماییم می کرد که خودکارتون اینجاست ... افتاده رو مقنعه تون ... خلاصه تمام اعتبار چندین و چندسالم رو پیش اساتیدم به باد دادم ... تو دلشون حتما گفتند ما با چه دختر شلخته و خلی سرو کار داریم ... نمی دونم چرا اینطوری بودم ... راه هم که می رفتم هی می خوردم به در و دیوار و وایت بورد و هر چی کاغذ روش بود ریخت زمین ...  همه هم تو جلسه تمام مدت حواسشون به من بود که دیگه قراره چه دست گلی به آب بدم ... دیگه دیشب تو آژانس که نشستم برای آروم شدنم به خط خطی روی اوردم ... هیچ نوری نبود ... دیدم نه نمی شه اینطوری ... این بود که به لرزه نگاری روی اوردم ... یعنی دستم رو آزاد گذاشتم تا با لرزشهای ماشین خودش هر خط و خوله ای که می خواد بکشه و خودم هم سرم رو گذاشتم و استراحتی نمودم - آخرش دیدم نه اینهم خودش می تونه یک سبکی باشه و کارها بد نشدند ... البته می شه اینها رو تبدیل به طرح های جدی تری کرد ... جدی تر که کشیدم می گذارمشون اینجا ...

نظرات 2 + ارسال نظر
دلارام چهارشنبه 10 بهمن 1386 ساعت 02:08 ب.ظ

سلام

باریکلا به این دسته گلایی که به آب دادی ولی با لباس خواب بیرون رفتن یه کم عجیبه ها!! معلومه که حسابی سرت شلوغه!
به هر حال امیدوارم که سرت زود خلوت شه ...
میتونی این سبک خط خطی و لرزه نگاری رو تکمیل کنی و سپس به اسم خودت به ثبت برسونیا اگه کسی قبلا این کار رو نکرده ....

لباسم خیلی لباس خوابی نبود ... شلوارم فقط مال خوابم بود که راستش رنگش رنگ جینه و منم وقتی قاطی باشم و به خصوص سرکار رفتنم دیر شده باشه دیگه هیچی حالیم نیست ... پالتو مو رو لباسم می پوشم وراه می افتم ... دیگه شلوارم هم به خاطر رنگش متوجه نشدم ... ولی تا به حال تو این ۲۹ سال زندگیم سابقه نداشت اینطوری بشه ... بار اولم بود ...

فروردینی چهارشنبه 10 بهمن 1386 ساعت 05:54 ب.ظ http://farvardiny.blogsky.com/

سلام طوطی بانوی عزیز
من این چند روزه مرتب می‌اومدم صفحه‌ت سر می‌زدم و نگرانت شدم.
خدارو شکر خوبی و ان شاالله بهتر می‌شی..
برای من هم این حالت پیش اومده. من معمولا وقتی اوضاع عصبی‌م به هم می‌ریزه اینطور می‌شم. خیلی چیزها از دستم می‌افته، کلمات رو سر جاش نمی‌گم و حرکاتم حسابی به هم ریخته می‌شه. بیشتر قبل از عادت ماهیانه!
خوب تصمیمی گرفتی که خونه موندی.
این لرزه نگاری یک روش نقاشیه یا خودت کشفش کردی؟

مرسی عزیزم از اینکه به من سر می زنی ... ببخش این چند روز اصلا نرسیدم بنویسم چون بیشترش سرکار بودم ... آره این تغییرات هورمونی بیشتر عامل این نارامی های ذهنیه ...
دیگه طراحی هم نه دیشب کشف کردم این مدلی هم می شه کار کرد البته مطمئنا خیلی ها هم اینطوری کار می کنند و من بی خبرم ... و خیلی کشفی نیست ... ولی روش خوبیه برای کسانی که استعداد ندارند و یا از طراحی می ترسند و یا اینکه اصلا نمی دونند چی بکشند ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد