بیکار بودن لوله ها

من نمی دونم این لوله ها بیکارن می ترکن؟ ... تازه از یک بدبختی رها شده بودم که دوباره صبح از دفتر قبلیمون که در یک سازمان دولتی واقع شده تلفن زده شد که کجایید که انبار و مجلاتتون رو آب برد ... بیا و رسیدگی کن ... رئیس محترم هم که ول کن ماجرا نبود که یااله پاشو برو ببین چی شده ... حالا منهم این وسط کلی کارهای رنگاوارنگ دارم ... دیگه بهش گفتم نمی رسم باشه برای فردا -ضمنا رفتن یا نرفتنم خیلی مهم نیست چون نشریات به هر حال خیس شدند ... خلاصه خواستم متقاعدش کنم که نرم اما ولکن ماجرا نبود ... حالا من اینجا نشستم و عزا گرفتم که باز فردا باید کلی بدبختی بکشم ... آخه کی تو دنیا اینهمه کارهای رنگاوارنگ تخصصی و غیرتخصصی در زمینه شغلیش انجام می ده که من باید بدم ... جای هزار جور کارمند با سمتهای مختلف فعالیت دارم...  از شانسم اون دفترمون در یک سازمانی واقع شده که واقعا آدم می ترسه از یک کیلومتریش حتی رد بشه ... از بس که انتظامات و حراست سفت و سختی داره ... به همه چیز آدم کار دارند و نگاههاشون از هزارتا فحش بدتره ... منم که شش ماهه اونجا نرفتم خلاصه پاک موندم چطور فردا اونجا از مرحله انتظاماتش رد بشم؟ ...

هر وقت تو دلم از این مدل غرها می زنم ... یاد حرف یکی می افتم که بهم می گفت کاش همه مشکلات دنیا مثل مشکلات تو بودند ...

نظرات 4 + ارسال نظر
نسترن شنبه 13 بهمن 1386 ساعت 11:28 ب.ظ http://anarenoghreie.blogfa.com/

مرسی از اینکه به وبلاگ من سر میزنید

خواهش می کنم ... مگه می شه به وبلاگ هنرمندان سر نزد؟

دلارام یکشنبه 14 بهمن 1386 ساعت 05:19 ق.ظ http://dellarramm.blogfa.com/

سلام عزیزم

والله چی بگم ... مثل اینکه رییست بیش از اندازه بهت کار میده ها ... من دیگه دارم از ادامایی که تو محل کارتن بدم میاد . خدا بهت صبر بده که میتونی اینا رو تحمل کنی با این همه کار و خرده فرمایش!!! همه کارا رو تو میکنی خب معلومه که دیگه وقتی برای خودت نداری برای همونه که شاید کمتر از دوستات وقتایی که ماموریت نیستی نیاز به ازدواجت کمتر میشه چون همش سرت با کارات گرمه ولی ممکنه دوستات مشغله کاریشون کمتره . اصلا ممکنه تو هدف اولیه ات که برات مهمه ازدواج نباشه ... و هدفای مردم با هم فرق داره . شاید اونا ترجیح اولشون تشکیل زندگی باشه.
امیدوارم که عبور از حراست به خیری و خوشی تموم شه!

راست می گی اینقدر سر خودم رو بی خودی گرم کردم که وقتی برای ازدواج نمی مونه ... فکرش رو می کنم اما وقتش نمی شه ... وقت بودن با آدمها رو ندارم متاسفانه و این بزرگترین معضله برام ... مرسی عزیزم که سر می زنی بهم ...

فروردینی یکشنبه 14 بهمن 1386 ساعت 09:34 ق.ظ http://farvardiny.blogsky.com

سلام
این مشکلات همون اول وقت خیلی بزرگ و وقت گیر به نظر می‌ان اما مطمئنا برای تو لازم بودن که به وجود اومدن!
من فکر می‌کنم مشکلات برای هر شخصی هر چی می‌خوان باشن، به هر حال مشکلن! یعنی تا خودت مشکل سختتر و بدتری رو تجربه نکنی پی به آسونی و عادی بودن مشکل قبلی نمی‌بری!
دعا می‌کنم همه مشکلاتت با صبر و تلاشت برطرف بشن.

مرسی عزیزم ... من خیلی از مشکلام واقعا مشکل نیستند خودم ازشون غول می سازم ...

مهتاب یکشنبه 14 بهمن 1386 ساعت 04:09 ب.ظ

سلام
امروز رفتی؟
خوب بودن زیاد از حد همه رو متوقع می کنه یه کمی هم بد باش!

سلام مهتاب جان ... دلم برات کلی تنگ شده بود ... مرسی برام نظر گذاشتی ... آره باید کمی بد باشم ... البته کارها رو با منت براشون انجام می دم گمونم این یعنی همون بد بودن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد