-
ماهی ... کلاغ ...
دوشنبه 6 خرداد 1387 20:18
دو تا خبر حیوونی داشتم ... یکی اینکه ماهیهای عید پارسالمون (86) که همچنان در قید حیاتند و از قضا نر و ماده از آب دراومدند تخم گذاری کردند ... فکر می کردم ماده هه چون خیلی غذا می خوره اینطور ورقلمبیده ... اما خوب ظاهرا خبرهای دیگری بوده ... اما من متوجه نشدم و بعد از فارغ شدنش وقتی داشتم آبشون رو تعویض می کردم کل...
-
کارهای معوقه ...
یکشنبه 5 خرداد 1387 22:35
برای انجام برخی کارها باید برم اداره ثبت شرکتها، شهرداری کل، سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی، بیمه و ... و چقدر تنبلی می کنم در رفتن به این اماکن ... یک عزایی گرفتم که نگو ... هر روز می گم خوب فردا می رم ... یک روز کامل رو می گذارم برای کارهای اداره بازی اما خوب باز تنبلی می کنم، چون این کارها به نظرم مردانه اند و وظیفه...
-
ایمان ...
یکشنبه 5 خرداد 1387 13:49
هفته سختی رو پشت سر گذاشتم ... اولش با ناراحتی های روحی شروع شد و بعد به ناراحتی جسمی کشیده شد ... ایمانم متزلزل شده بود ... هیچ چیز بدتر از بی ایمانی نیست ... از اونجائیکه وقت نداشتم مطالعه کنم این بود که فقط فکر کردم ... سعی کردم برای خودم مسائل رو حلاجی کنم ... اما خیلی به نتیجه قطعی نرسیدم ... این بود که پیش خودم...
-
در این لحظات غروب ...
دوشنبه 30 اردیبهشت 1387 21:21
دلم گرفته ... شمع وعود روشن کردم آروم بشم ... نگاهم به شعله هاش خیره است ... فکر می کردم جریان اون سگه به خوبی و خوشی تموم شده باشه اما ظاهرا حل نشده ... کسی نیست بهش دواهاش رو بده و تو کلینیک افتاده ... باید براش برای یک هفته دنبال جا باشیم ... اما کو جا ؟ تا بعد بره پناهگاه ... کاش می تونستم بیارمش پیش خودم تو حیاط...
-
اولین روز کاری ما ...
شنبه 28 اردیبهشت 1387 19:14
چند وقتیه قاطی کردم ... گاهی آدمیزاد بی دلیل دچار این حسها می شه ... یه روز بی جهت خوشحال و رو مود خوبه و بعضی اوقات هم کلافه و سردرگم ... شاید در خانمها دلایل هورمونی داشته باشه ... در آقایون رو نمی دونم ... به هر حال ... چند وقتیه در همه جریانات زندگیم احساس سردرگمی دارم ... شاید به خاطر مسئولیت کاریم باشه و شاید...
-
جنس دوستی ...
جمعه 27 اردیبهشت 1387 21:25
نمی دونم چرا جنس دوستی یک پسر با یک دختر نمی تونه از جنس دوستی دو تا دختر با هم باشه ... کجای کار مشکل داره؟ ... یا می خوان دوست پسرت باشند و طبعا رابطه داشته باشند و یا اگر خیلی خاطرآدم رو بخوان می خوان باهات ازدواج کنند ... نوع سومی براشون (لااقل این آدمهایی که من دیدم) قابل درک نیست ... خیلی متاسف می شم ... چرا آدم...
-
فنچول
یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 21:19
گاهی که دلم می خواد آدمها رو تماشا کنم مسیر مترو رو انتخاب می کنم ... چون آدمهای ردیف مقابل رو می تونم کامل ببینم ... خودم از تماشای دیگران ابایی ندارم و بر خودم این کار ناپسند رو جایز می دونم اما امان از وقتی که دیگران بهم زل بزنند... ناخودآگاه اخمهام می رن تو هم و لب و لوچه ام جمع می شه ... برام این سوال پیش می آد...
-
سالگردی تلخ
شنبه 21 اردیبهشت 1387 22:28
امروز سالگرد بهم خوردن نامزدیم بود ... سه سال شد ... و عجیب که یادم نمی ره ... معمولا سالگرد هیچ چیزی یادم نمی مونه ... اما بهم خوردن نامزدیم اینقدر برام تلخ بود که همینطور به یادم مونده ... شاید چون مصادف بود با نمایشگاه کتاب ... یادمه اون سال برای اولین بار رفته بودم نمایشگاه و کلی با ذوق و شوق خرید کتابهایی که...
-
بهترین و بدترین روز هفته ام
جمعه 20 اردیبهشت 1387 20:26
بهترین روز هفته من پنجشنبه است. چرا؟ چون فرداش تعطیله و سرکار نباید برم ... شیرینی روزهای پنجشنبه رو نمی تونم به هیچ وجه توصیف کنم ... هر ثانیه اش برام لذته ... لذتش به تمام سلولهای بدنم رسوخ می کنه ... و بدترین روز هفته ام جمعه است. چرا؟ چون فرداش باید برم سرکار ... عزا می گیرم ... در درونم می گریم ... به خصوص وقتی...
-
عادات بد ...
پنجشنبه 19 اردیبهشت 1387 07:52
گاهی دلم می خواد درد بکشم ... وقتی دلم درد می خواد و دردی در کار نیست با دستگاه اپیلاتور می افتم به جون خودم و بعد احساس دل خنکی می کنم ... نمی دونم این چه مفهومی می تونه داشته باشه؟ با خودم لجبازی می کنم ... هی برنامه می نویسم ... هدف تعیین می کنم ... و بعد از لحظه ای که قراره برای رسیدن به هدفم گام بردارم ... 180...
-
پیشرفتم در خط ... مارمولک ... استاد عزیز
یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 22:43
چند وقتیه شنبه ها می رم تکلیف کلاس خطم رو تحویل بدم و بگیرم ... هیچوقت استادم رو ندیده بودم ... چون مکاتبه ایم اینه که نمی بینمش ... فقط با دو تا پسر دوقلوی بداخلاق و فوق العاده سرد روبرو هستم ... ترم یک خیلی پیشرفتم خوب بود ... یکیشون از طرف استاد پیغام می اورد که کارت خوبه ... ترم دوم هم خودشون می گفتند کارت خوبه...
-
لو دادم
دوشنبه 9 اردیبهشت 1387 21:58
این چند روزه طی حوادثی که برای خودم و دیگران رخ داده صحت "قانون جذب" 100% نه بلکه 1000% بهم ثابت شده ... اینه که خواهشا این قانون رو جدی بگیرید ... افکار خوب داشته باشید ... به اون چه که می خواهید فکر کنید نه اونچه که نمی خواهید ... دیگه بقیه شو خودتون بهتر از من بلدید مسلما ... رئیس امروز طبق روال دوشنبه ها اومده بود...
-
حمایت
یکشنبه 8 اردیبهشت 1387 21:30
چند وقتیه که تو محل کارم بساط حیوون بازی به پاست ... رئیسم خبر نداره ... شاگرد سابق رئیسم که البته الان با هم دوستیم برای کمک می آد پیشمون ... از حامیان سرسخت حیواناته و خیلی دوآتیشه تر از منه ... من تو فکرم خیلی حامیم ... اما خوب به خاطر موانعی که هست هیچوقت عملا بجز حمایتهای مالی ناچیز کار جدی در این زمینه نکردم ......
-
کلینیک
چهارشنبه 4 اردیبهشت 1387 21:24
دندون درد دارم ... موندم باهاش چه کنم ... بعد از کلی صلاح و مشورت کردن با دوستم رفتم کلینیک دندانپزشکی دانشگاه (...) ... می گفت تمیزه ... کارشون خوبه ... هر چند بهاش مثل بیرونه ... دیگه منهم رفتم ... چشمتون روز بد نبینه ... یک پرونده سبز رنگی برام درست کردند و دادند زیر بقلم و بدو بدوها شروع شد ... هی از طبقه سوم رفتم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 اردیبهشت 1387 22:54
عجیبه وقت در زندگیم کم می آرم ... با اینکه روزها بلند شدند و من بر شدت برنامه ریزیم افزودم اما بی فایده است ... باز قدیم می تونستم یک در میون بیام بنویسم ... و هر روز بیام وبلاگ دوستان رو بخونم اما الان هفته ای یک و یا ماکزیمم دوبار می رسم اینکار رو انجام بدم ... ساعت خوابم هم که 6 ساعته و برای من این زمان فوق العاده...
-
فکر و خیال
جمعه 30 فروردین 1387 10:31
تازگیها بر میزان گستاخیم افزودم ... شاید بهتره بگم رودربایستی ها رو اندکی کنار گذاشتم ... به دوستانم اونچه رو که در موردشون فکر می کنم می گم ... چون دیدم دارم اذیت می شم و یک مواردی همینطور داره به دلم می مونه ... اینه که تا بحثش پیش می آد به نحوی سعی می کنم نرم نرمک بهشون بگم ... البته آخرش رنجش هست اما خوب گمونم درک...
-
یادداشتهای پراکنده
شنبه 24 فروردین 1387 22:32
قبل از عید خیلی تبریک گفتنم نمی اومد چون می دونستم با عید تورم هم می آد ... و اون یکی فرخنده بودن این یکی رو تباه می کنه ... اما الان مجبورم هر روز به کلی آدم و اعضامون که باهام تلفنی صحبت می کنند و تبریک می گن تبریک سال نو رو بگم ... خیلی نچسبه برام ... یک تبریک فرمالیته و تصنعی ... همیشه دلم می خواست راننده اتوبوس...
-
ورهرام ایزد
سهشنبه 20 فروردین 1387 20:43
عجب کارهام زیادند ... پنجشنبه دوباره جلسه هیئت مدیره است... می خواستم برم برای دفتر تابلو سفارش بدم ... 8 تا از پوسترهای کنفرانسهامون رو ... اما موندم چه مدلی درستشون کنم ... اینها می گن قاب بگیر با چوب کمرنگ ... اما قابل سنگینه و بازتاب نور داره ... باز شاسی بهتره ... اما هنوز نمی دونم ابعاد رو چی در بیارم ؟ البته...
-
تلقینات مثبت
شنبه 17 فروردین 1387 19:30
دلم می خواست خیلی کارها می کردم ... دلم میخواست امسال یک سفر تنهایی می رفتم فرنگ ... دلم می خواست یک اثر هنری توپ می خریدم ... دلم می خواست برم کتابخانه و از صبح تا شب برای کنکور می خوندم ... دلم می خواست در کلاس زبان دینیمون (دری) شرکت می کردم ... نه اینکه بلد نباشم ... اما روی صحبت کردنشو ندارم ... هر وقت با برادرم...
-
غفلت!
پنجشنبه 15 فروردین 1387 22:41
بوی تعفن یخچال دفتر که در اثر بی دقتی من به فساد کشیده شده برطرف نشد که نشد ... کل دفتر رو عود باران کردم تا بشه اندکی نفس کشید ... به سرم زد شاید اگر کل بدنه داخل یخچال رو لیمو بمالم بهتر بشه ... خلاصه امروز اینکار رو هم کردم .... درش هم همچنان بازه ... شنبه برم ببینم چطور شده؟ گاهی تو دلم می گم وقتی مواد غذایی ساده...
-
روز اول کاریم ...
چهارشنبه 14 فروردین 1387 23:08
دیروز عجب سیزدهی بود ... خیلی بهم خوش نگذشت ... خیلی سعی کردم به خودم خوش بگذرونم ... کلی با دوستانم بودم ... کلی خوشگل نمودم ... کلی رقصیدم ... کلی خندیدم ... کلی برای خودم از بوفه باغ آش رشته خریدم ... اما همه اینها باعث نشد که بهم خوش بگذره ... بعضی از آدمها دیدنشون یکجور مصیبته و ندیدنشون یک جور دیگه دلتنگی می آره...
-
تعطیلات خود را چگونه گذراندم؟
دوشنبه 12 فروردین 1387 21:13
تعطیلات به سر رسید کلاغ ما به خونه اش نرسید ... یعنی اینکه هیچ کار مفیدی انجام ندادم ... دریغا! حتی تلویزیون هم تماشا نکردم ... بیشترشو خواب بودم و در اوقات بیداری هم یک جا نشسته و از استرس در حال عرق ریختن ... یک بادبزن هم تمام مدت دستمه. تنها طراحی انجام شده هم این طرح بود که یک پیش طرحیست عجولانه و کلی و ناقص برای...
-
انتظار ... انتظار ... انتظار ...
شنبه 10 فروردین 1387 19:25
دارم کتاب "معنی هنر" هربرت رید رو برای کنکور می خونم. به سلامتی شروع کردم برای کنکور خوندن ... تاریخ هنر رو قبلا خونده بودم ... گفتم از یک مبحث جدید شروع کنم بعد دوباره تاریخ هنر رو مرور می کنم و سایر مباحث که ماشااله کم نیستند ... اما چه کتاب گنگیه ... ترجمه که افتضاحه ... هر موضوعشو باید حداقل سه بار بخونم تا چیزی...
-
نهم هم شب شد ...
جمعه 9 فروردین 1387 19:34
زندگی من جریانش مثل این فیلمهای هندی شده ... نمی دونم آیا فقط سیر جریانش مثل این فیلمهاست یا آخر و عاقبتش هم مثل اوناست ... از بس نشستیم جمعه ها فیلم هندی دیدن تا اینطور شد ... تولد پدر و مادرم در اون دیار هم طبعا بی تاثیر نبوده ... کاش چند روز آینده هوا خوب باشه ... دلم یک سیزده بدر آفتابی می خواد ... خوشبختانه رئیس...
-
دل/عقل
پنجشنبه 8 فروردین 1387 21:35
دو روزه همش دارم به این فکر می کنم کاش می شد آدم می تونست دو تا شوهر داشته باشه ... یکی انتخاب دلش و یکی انتخاب عقلش ... عجیبه که هیچ وقت دل و عقلم با هم همراهی نمی کنند و منو همیشه در برزخی می گذارند که رهایی ازش برام مشکله ... نمی دونم آیا همه اینطورین یا من اینچنینم ... ؟ بالاخره بعد از دو روز برادر غیرتیم با من...
-
...
چهارشنبه 7 فروردین 1387 19:31
یادم نیست ضرب المثل کجایی بود که می گفت: تا دلتون می خواد راجع به هر موضوعی می تونید فکر کنید، اما تا می تونید راجع بهش صحبت نکنید و و به هیچ عنوان ننویسیدش ... (منظور دردسرساز شدن هست)، حالا من هم اینجا کلی چیز میز نوشته بودم و درد و دل نموده بودم ... که یاد این ضرب المثل افتادم که نباید مکتوبش کنم این بود که برخلاف...
-
عید دیدنی همگانی
جمعه 2 فروردین 1387 21:47
دیدن دوستان در ابتدای سال ... دوستانم رو در یک مراسم عید دیدنی همگانی ملاقات کردم ... خوش گذشت حیف که کم بود ... تقریبا همه اونهایی رو که می خواستم دیدم ... هفت سین هم برقرار بود ... هفت سینی که در مسابقه برنده شده بود ...
-
سال گذشته ...
پنجشنبه 1 فروردین 1387 23:03
سال گذشته ... دارم به این فکر می کنم که بهترین و پربارترین سال زندگیم بوده ... کلی اقدامات مفید انجام دادم ... و کلی حوادث مثبت و سازنده در زندگیم رخ داده ... ۷ تا سفر رفتم ... در کلاسهای مثبتی شرکت کردم ... در مسابقه ای که خیلی برام اهمیت داشت اول شدم ... با دو نهاد همکاریمو شروع کردم ... با دوستان جدید و بسیار خوبی...
-
سال 1387 خورشیدی برابر با سال 7030 میترایی آریایی، 3746 زرتشتی
پنجشنبه 1 فروردین 1387 19:40
دوستان عزیز ... روزگارتون نیک بهارتون خجسته نوروزتون پیروز سال نوتون مبارک باد از صمیم قلب برای یکایکتون آرزوی تندرستی و آرامش دارم. امیدوارم در سال جدید همه نیک اندیش تر و پرتلاش تر از گذشته باشیم که خوشبختی و همه موفقیتها در گروی این دو مورده ... همیشه شاد و پاینده باشید ... پیوست: ندا جان! می دونم سال سختی رو پشت...
-
آرزوهای محال
شنبه 25 اسفند 1386 20:26
حنا جان ... اومدم به بازی ... مرسی از دعوتت ... کلی شاد شدم. اول آرزوهامو بگم بعد برسیم به محالهاش. آرزوهام مثل اکثر ملت اینها هستند: سلامتی زیبایی پول سودمندی ازدواج با فردی مناسب داشتن یک زندگی کاملا مستقل مسلما اولویت اول با سلامتی هست ... بقیه هم برام به یک میزان اهمیت دارند. و اما محالهاش 1- هیچ حیوونی مورد ظلم...