این دو روزه همش در حال تحقیق در مورد مدلهای لپ تاپ بودم. جدا اگر این اینترنت نبود چی می شد؟ من که اکثر نیازهام رو از این طریق رفع می کنم حتی برای درس خوندن برای ارشد و خیلی مسائل دیگه ... اما تو یکی دو روز لپ تاپ خریدن نمی دونم کار عاقلانه ای هست یا نه- هفته دیگه سمیناره و لازمش دارم- هر چی هی میخوام کارهام دقیقه نودی نباشند اما باز نمی شه-
هوا هم که به شدت ابری شده – به شدت از اینکه تابستون داره تموم می شه ناراحتم- همیشه از پاییز و زمستون بدم می اومده به خصوص این چند سال اخیر- هر سال تحملش برام سخت تر می شه- نه تحمل سرماش رو دارم و نه حس و حال غمگینش رو- به شدت شش ماه دوم سال افسرده می شم تمام حسهام از بین می رند- همیشه در دلم آرزو می کردم کاش می شد جایی برم که همیشه گرم باشه و روزها بلند و پاییز و زمستانی در کار نباشه- بالاخره اینکار رو می کنم-
خوشبختانه دوباره مطالعاتم رو ازسر گرفتم- در این مدت که مطالعه رو متوقف کرده بودم احساس مردگی می کردم و رکود- البته هنوز هم کمی این احساس رو دارم و اون به خاطر اینه که مدتهاست طراحی و نقاشی نکردم- شخصیت من با نقاشی تکمیل می شه- بعد دیگر منه- باید بکشم تا نمود پیدا کنم- اما متاسفانه به خاطر مشغله های کاری از این قضیه فاصله گرفتم- خیلی دلم می خواد یکی از این پنجره های خوشگل ماسوله رو بکشم- اون زمانی که کلاس می رفتم خانمهای کلاس همیشه این پنجره ها رو می کشیدند و چقدر از کارهاشون لذت می بردم البته بیشترشو استادمون براشون می کشید. دلم برای همشون تنگ شده.

تو یکی از این کتابهای روانشناسی دیروز مطلب جالبی می خوندم . خلاصه ای از اونها رو می ارم:

• زنان امروزه می گویند: "ما دیگر حاضر نیستیم نقش های گذشته را ایفا کنیم." حقیقت این است که چندان نیز از نقش های جدید خود به عنوان زن های جدید مطمئن نیستیم و تا حد زیادی سردرگم هستیم و این سردرگمی ما، مردها را نیز گیج کرده است.

• ما زنان از مردان می خواهیم احساساتشان را با ما در میان بگذارند ، اما همینکه اینکار را کردند، به نظرمان ضعیف می آیند و احساس می کنیم از خود ضعف نشان داده اند.

• مردان از همان ابتدا یاد می گیرند تنها تعداد کمی از احساساتشان قابل پذیرش و مجاز است. تهاجمی بودن، رقابت طلبی، خشم و ... به اضافه احساساتی که در کنترل درآوردن را تداعی می کند پذیرفتنی است.