طراحی از یک دوست

امروز رو با برنامه ریزی کامل شروع کردم. البته هر روز رو با برنامه ریزی شروع می کنم اما امروز سعی کردم این برنامه ریزی دقیق تر باشه یعنی برای هر ساعت دقیقا نوشتم که چه بکنم و چه نکنم. من همیشه انواع برنامه ریزی ها رو به کار بردم تا ببینم کدوم از همه بهتره. و گمونم این برنامه ریزی ساعتی در من بهتر عمل می کنه و وجدانم رو آسوده – اینکه مطمئنم می کنه که روزم رو هدر ندادم.
خلاصه کنم. با طراحی سربرگ و پاکت برای یک انجمنی روزم رو شروع کردم. اما هنوز کار داره. تمرین خط و بعد طراحی یکی از دوستانم رو که می خوام به یادگاری بهش هدیه کنم رو کشیدم. از بهترین دوستانمه که داره می ره کانادا. برخلاف زندگی متلاطمش همش ظاهر آرامی داره و آرامش رو بهم هدیه داده واقعا ازش ممنونم و دلم براش تنگ می شه. خیلی دلم می خواست چیزی که لیاقتش رو داره تقدیمش کنم اما طرحم چیزی بهتر از این درنیومد. چون عاشق مداد رنگیه منم طرحشو با مداد کشیدم.

عصر قرار بود باغی بریم اما نرفتیم. مشکل ما اینه که من و بابام و برادرم شاغلیم و یک عصر جمعه رو داریم برای خانه ماندن و رسیدن به کارهای عقب مانده و استراحت و مادرم که کل هفته رو خونه است دقیقا همین موقع می خواد بگرده و همیشه این مشکل بزرگی بوده که باعث دلشکستگیش شده چون آخرش خونه می مونیم و اون حوصله اش سر می ره. دلم براش می سوزه. مادرها خیلی فداکارند و اکثرا قدرشون دونسته نمی شه متاسفانه.
ایام به کامتون باشه.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد