سرگشتگی، نمایشگاه، کشتی نوح

از نظر احساسی دچار یک سرگشتگی بدی شدم.

بعدازظهر رفتم یک نمایشگاه نقاشی تا حالم بهتر بشه که البته شد و تنهایی کلی لذت بردم (همیشه وقتی تنها جایی می رم بیشتر لذت می برم و استفاده می کنم تا کسی همراهم باشه). کارها پرتره بودند قصد خرید داشتم اما کارها بدرد نمی خوردند. به قول دوستی معلوم نیست چرا نقاشی ها اینقدر بد شدند؟!!! واقعا کار خوب کم پیدا می شه. همه به نوعی می خوان یک چیزی رو سمبل کنند. یک کاری رو زود تموم کنند و نمایشگاه بزنند. هدفشون فقط نمایشگاه زدن هست نه خود هنر و ارزش هنری. البته من خودم هم از این نظر ته خطم و کارهام فانتزیند نه هنری ولی خوب از کسی که نمایشگاه می زنه انتظار بیشتری هست.

دو تا حیوون خمیری دیگه تهیه کردم. حیوونهام شدند 6 تا. می خوام مجموعه ام رو کامل کنم و بعد یک کشتی نوح درست کنم. از بچگی آرزوی داشتن یک کشتی نوح رو داشتم. می خوام در آینده به کودکی هدیه اش کنم. کودکی که نمی دونم کی خواهد بود؟

دیدار- احساس عاشق بودن

بالاخره بعد از سه روز تعطیلات و خوشگذرانی سرکار رفتم. و واقعا آدم پشتش باد می خوره در این مواقع. کارها همه قاطی شدند. همش گره. تا یک گره رو در کار باز می کنم باز مشکل دیگه ای پیش می آد. مشکل روزنامه رسمی، کارهای بیمه ای و اجرائیه هایی که با مبالغ بالا برامون می فرستند و کارهای عقب مانده که از زمان انجامشون گذشته (به دلیل عدم همکاری هیئت مدیره محترم). خلاصه ... اما دیگه به این مسائل عادت کردم و تا مشکلی پیش می اد آستین هامو بالا می زنم و تا می تونم برای رفعشون به این ور و به اون ور زنگ می زنم و یا به این اداره و اون اداره مراجعه می کنم تا بالاخره حل بشه اما می دونم باز موانعی خواهد بود. در این گیر و دار باید کلی طراحی وب یاد بگیرم و اکسسم رو تکمیل کنم و دو هفته است که در حال تحقیق در مورد مدلهای لپ تاپ هستم چون سریعا باید برای نمایشگاهمون بخرم و ...
امروز به دیدن دوستی رفتم. بعد از سه سال دیدمش. خودش و شوهرش رو. بهم خوش گذشت. ناهار هم مهمونم کردند. اصلا متوجه زمان نشدم. کلی عکس دیدیم و صحبت کردیم از هر طرف. داره مادر می شه و خوب آدم باورش نمی شه که دوستاش زمانی مادر بشند. تمام مدتی که پیشش هم بودم یادم می رفت که داره مادر می شه.
چقدر خوبه که آدم طبق سنش پیش بره و در هر رده سنی اون کارهایی که باید طبق روال انجام بده رو انجام بده. اما من همیشه در افکار دیگری غرقم. همیشه از سنم عقب تر بودم و نمی دونم کی به سنم خواهم رسید؟!!! این همیشه مشکل من و خانواده بوده. گله مندند از اینکه چرا زندگی رو جدی نمی گیرم؟ چرا بی فکرم؟ و چراهای خیلی زیاد؟ برای خودم هم چراها باقی موندند. گاهی واقعا زنده بودنم رو به شکل خواب می بینم. یعنی هی به خودم می گم دارم خواب می بینم که تو این دنیا هستم؟!!! این دنیا و آدمهاش برام رویا هستند. مفهومش برام هنوز مشخص نیست. فقط می دونم که اومدم کامل بشم. صفاتی رو کسب کنم که صفات خدا هستند و به دیگران هم برای کسب این صفات کمک کنم. از مفهوم زندگی همینو می دونم و بس. مابقیش برام رویاست. هر روز و هر شب که می شه در افکار عجیبی غرقم. یک حس عشق. عشق به چیزی عجیب و نامفهوم. گاهی انسانی رو برای این عشق ورزی انتخاب می کنم و تازگیها همه چیز رو. حتی دستگیره در تاکسی رو. حتی موجودات منفی رو. تازگیها واقعا به همه چیز عشق می ورزم. دوست دارم دوباره متولد بشم. دوباره از نو شروع کنم. خیلی چیزها رو...

وقتی خدا تن آفرید
از برگ گل زن آفرید
احساس عاشق بودنو
به خاطر من آفرید

فرصت

روز عجیبی بود- البته نه خیلی عجیب ولی خوب ... همیشه طی این چند ماه از خدا برای مسئله ای درخواست فرصت می کردم- هر بار در اختیارم می گذاشت و من هر بار اونو از دست می دادم- اما دیروز سعی کردم اونو از دست ندم- اما حالا که بهش رسیدم دچار تردید شدم که آیا واقعا ارزششو داشت؟ اینهمه ناراحتی و فکر و خیال واقعا ارزششو داشت؟ واقعا نمی دونم الان چه احساسی دارم و این بدتری چیزه- اینکه آدم ندونه چه احساسی داره خیلی به ضرر آدم تموم می شه- امیدوارم زودتر بتونم موضعمو نسبت به این قضیه پیدا کنم .

غار کتله خور

چه غاری بود این کتله خور!!! به همه پیشنهاد می کنم حتما حتما برند- فضاش جوری هست که آدم سیر نمی شه وباز دوست داره چندین و چند بار بره و ببینه- فضای داخل غار خیلی اعجاب انگیز بود (اعجاب انگیز و زیبا به تمام معنا) که گمون نمی کنم عکس و فیلمش بتونه این حس بودن در اون محیط و عظمت و زیباییش رو به آدم بده- البته مسیر خیلی طولانیی داشت و کل روز رو در راه بودیم. 5-6 ساعت رفت و 5-6 ساعت برگشت- تقریبا مرز استان همدان و زنجان محسوب می شد ودر سه کیلومتری شهر گرماب واقع بود.
واقعا جای همه خالی بود.

خبر- سفر- خوشبینی

امروز کلی خبر تلخ و شیرین شنیدم. کلی اخبار غافلگیرکننده. خبر درگذشت یکی از اساتیدم (روحش شاد)، بچه دار شدن دوستم و همینطور مهاجرت یکی دیگه از دوستان خوبم. دیگه چه می شه کرد؟ دنیا پر از رخدادهای رنگانگه. یکی میاد و یکی می ره.
فردا با تور می رم غار کتله خور در زنجان. جای دوستان خالیست. البته می گن پیاده روی زیاد داره و سفر سختی خواهد بود. باید برم وسایل سفر رو آماده کنم ...

و اما چند جمله موثر:

- خوشبینی یعنی: به جای فکر کردن به آنچه نمی خواهیم به آنچه می خواهیم بیندیشیم.

- هر چه خوشبین تر باشیم، ذهن و جسم ما قوی تر و باانعطاف تر می شود و در نتیجه از انرژی بیشتری برخوردار می گردیم و به سرعت از حالت خستگی در می آییم. به ندرت بیمار می شویم و اگر سرما بخوریم و آنفولانزا بگیریم که این نیز به ندرت اتفاق می افتد، به سرعت بهبود می یابیم.

تحول


باید تحول رو در خودمون بخواهیم. با تمام وجود بخواهیم تغییر کنم. تغییر مثبت و عادتهای منفی رو کنار بگذاریم. اگر کسی نصیحتی می کنه و یا راهکاری در مورد بهتر شدنمون داره بهتره که کمی روش فکر کنیم و به کار بگیریمش. نباید گفت من همینی که هستم هستم. درسته تا حدی هر آدمی همینی هست که هست اما بقیه اش چی ؟ نباید بهتر شد؟ آیا نباید رشد کرد؟
برای بهتر شدن اولین اقدامش به نظرم با تمام وجود خواستنه و بعد برنامه ریزی کتبی (حتما کتبی) برای رسیدن به اون چه که زندگی ما و اطرافیان و دنیامون رو بهتر می کنه و بعد طراحی هر روز و عمل به اونچه که نوشتیم.

دو سه جمله خوب امروز از رادیو شنیدم:

* ماها نباید خودمون رو با جایز الخطا بودن گول بزنیم. ما ممکن الخطا هستیم نه جایز الخطا.

* همیشه فکر می کردم انسان موفق کسی هست که هرگز اشتباه نمی کنه، اما دور و برم رو که نگاه می کنم انسانهای موفقی رو می بینم که اشتباه می کنند، اما فرق اون ها با بقیه اینه که اونها هیچ اشتباهی رو دوبار تکرار نمی کنند.

ای همه کاش همه من جمله من اینچنین بودیم.

روز غیرمفید

چه روزی بود امروز... خیلی مفید نبود و من از چیزی که واقعا منزجرم و کلافه ام می کنه روز غیرمفیده-
امروز همکار و دوستم بچه گربه اورد با خودش سر کار- خلاصه محیط کارمون به یک باغ وحش مبدل کردیم- بچه گربه اون هم که یک جا بند نمی شد اصلا.
چند روزه که مطالعه ای نداشتم متاسفانه- به طرز عجیبی وقت کم می ارم- کتابهای برایان تریسی رو مطالعه می کنم دائما و سعی می کنم ازش و از روشهای مدیریت زمانش بهره بگیرم اما خوب عملی کردن این موارد کمی سخته و زمان می بره اما کتابهای فوق العاده هستند و به تمام کسانی که به این مباحث علاقه مندند توصیه اش می کنم.