روز پرمشغله

چه روز پرمشغله ای بود امروز!  از اول صبح بدو بدو ... خوشبختانه امروز تونستم ریخت هیئت مدیره رو تحمل کنم هر چند که میزان حرص خوردنم از همیشه بیشتر بود چون یک لیوان رو یک سانت تکون نمی دند و خیلی ... تشریف دارند. بعد از جلسه به اتفاق خانم دکتر ت. که از اعضای هیئت مدیره است و پیرزنی است مجرد و قدکوتاه رفتم خونه اش تا به درخواست خودش چون دستش نمی رسه کانال کولرشو ببندم. خونه سوت و کورشو که می بینم دچار شک می شم! آیا اگر منم مثل اون مجرد بمونم اینطور خواهم شد. اخلاقهام و  زندگیم اینطور می شه؟ اون همش چشم به راه اینه که یکی بیاد خونه اش تا از تنهایی در بیاد. ۲۴ ساعته هی التماس می کنه برم پیشش. دلم واقعا برای تنهاییش می سوزه.

به هر حال  ... بالاخره قولنامه خونه بسته شد و خیالمون راحت شد. حس عجیبی داشتم. یک عمر بود که آرزوی صاحبخونه بودن رو داشتیم و امروز حس و حال عجیبی داشتیم هممون. البته بیشتر به مهمونی شباهت داشت تا مجلس قولنامه بستن. تا شب کلی گفتیم و خندیدیم و خلاصه کلی رفیق شدیم با فروشنده ها یا بهتره بگیم اونا با ما رفیق شدند ...

از خستگی در حال وا رفتن هستم. یک هفته است و بلکه بیشتر دو هفته است در تکاپوی دائمی هستم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد