خانم دکتر ت. امروز کلی منو شرمنده کرد و بهم سوغاتی هند داد ... یک بسته حاوی پاکت و کاغذ نامه ... هدیه ای کاملا مطابق سلیقه من ... با اینکه سنش بالاست اما همیشه در هدیه خریدن و حتی خریدهای خودش خیلی تصمیماتش خاصه و جوانانه است ... سوغاتیش بوی هند می ده ... بوی دوران بچگیم ...

 

منو می بره به خاطرات تلخ و شیرینم از اون دوران که سفر می رفتیم پیش مادربزرگ ... دوستانی که در اونجا داشتم و الان همه رو گم کردم ... بوی بادبادکهاش ... ... بوی خریدهاش ... بوی خوراکیهاش ... بوی همه ناراحتی هام که شبها جلوی عکس پدربزرگ خدابیامرزم  می نشستم و دعا می خوندم زودتر برگردیم ایران ...

 

به هر حال ...

ظهری رفتم دانشگاه تهران پیش رئیس محترم تا معرفی نامه مو امضا کنه از طرفشون برم حساب افتتاح کنم ... اینقدر پکر بود و اینقدر برای هم قیافه گرفتیم که پاک یادم رفت برای چی رفتم اونجا ... همینطور اومدم بیرون و رفتم بانک ... تازه تو بانک یادم افتاد که مرتکب چه حواس پرتی شدم ... باز فردا صبح همه این روند رو باید تکرار کنم ...

 

به اتفاق میتو الان نشستیم نون و پنیر خوردن ... همیشه تو دلم می گم کاش این آدم بود اونوقت من دیگه چه غمی داشتم ... ؟ چه همدمی از این بهتر برای من پیدا می شه؟ شاید چون آدم نیست همدم خوبیه و اگر می شد اونوقت نمی بود ... به هر حال ... خدا هدیه بزرگی بهم داده و تا حالا برام حفظش کرده ... وگرنه من الان اینجا نبودم ...

 

کلی برنامه نقاشی کشی دارم ... کلی اسم در لیست که باید براشون هدیه ای بدم و می خوام به عنوان هدیه نقاشی بدم ... اما نمی تونم کپی کنم ... دیگه خیلی وقته که نمی تونم از روی عکس کار کنم ... نمی تونم مدل بگذارم و از روش بکشم ... به خاطر همین موندم توش ... چون موقع طراحی باید وصل بشم به ناخودآگاهم تا کار خوب از آب دربیاد ... وصل شدن به ناخوادگاه هم خیلی کار ساده ای نیست ... یک حس و حالهای خاصی می خواد و یک موزیک خاص و ساعتها یکجا نشستن و کار کردن ... دو مورد اول رو دارم ... این ساعتهای متمادی یکجا نشستن رو ندارم ... امیدوارم به زودی اونو هم به دست بیارم ...

نظرات 4 + ارسال نظر
مرجان یکشنبه 5 اسفند 1386 ساعت 10:48 ب.ظ http://dayy.blogsky.com

طوطی جون من لینکت کردم :-پی
میدونی چرا ؟ چون عاشقه میتوت شدم :دی میدیش به من ؟ آخه می ترسم تو بکشیش ((= قربونش برم :-*

بابای فعلا
قربون دستم یه نقاشی هم واسه من بکش :دی

دلارام یکشنبه 5 اسفند 1386 ساعت 11:14 ب.ظ http://dellarramm.blogfa.com/

سلام خانومی...
خوب هستی؟
آخی این میتو چه همدمه خوبی هستا.. به نظر منم اگه آدم بود شاید به این خوبی نمیبود برات الان جون نمیتونه حرف بزنه یا تو کارا نظری بده ممکنه آدم فکر میکنه که اونا همدمای خوبی هستن... ولی شایدم میشد . به هر حال امیدوارم که یه همدمی که اونطوری که میخوای خدا بهت بده.
چه جالب که کلاس خط هم میره... به زنم به تخته هنرمند هستیا.

فروردینی دوشنبه 6 اسفند 1386 ساعت 05:14 ق.ظ http://farvardiny.blogsky.com/

سلام طوطی بانوی عزیز
شما هم یک ریشه غیر ایرانی دارید؟ یا اینکه فقط مهاجر بودید؟
این عکس کوچیکی شما در اونجاست؟ اون سمت چپیه شمایید؟ با اون عکسی که از خودتون لوگو گذاشته بودید اون بچه سمت راستیه بیشتر شبیه الان شماست.
امیدوارم روزهای مملو از امیدواری و موفقیت پیش رو داشته باشید.
چی رو گفتی خدا هدیه بهت داده؟ طوطی یا زندگیت؟
چقدر من سوال کردم اینبار!
هر کدوم رو خواستی جواب بده.

فروردینی دوشنبه 6 اسفند 1386 ساعت 10:16 ب.ظ http://farvardiny.blogsky.com

ممنون از جوابت
خانواده من و کل فامیل ما هم مثل شما در دو کشور متولد و بزرگ شدن. قبلا که ایران بودم همینطور مثل شما حس می‌کردم که فقط ایرانی ‌ام اما الان که اینجام حس می کنم هم ایرانیم هم عراقی. سنتهامون نه ایرانیه نه عراقی. نصفه نیمه هستیم. گرچه اونهایی از ما که در ایران هم متولد شدن هم بزرگ شدن، بیشتر حس ایرانی بودن دارن. اما من نه.
ممنون پاسخهات.
برای من و خانواده‌م هم خیلی دعا کن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد