ای دوستانی که بیکارید ... کلا بیکارید... و یا کارتون طوریه که وقت استراحتی دارید ... و یا اینکه دانشجوئید و الان زمان تعطیلاتتونه ... خوشا به حالتون ... از این اوقات بیکاری و فراغت نهایت استفاده رو ببرید و جای ما هم استفاده کنید ... خوب (درست) بخورید ... خوب بخوابید ... خوب کتاب بخونید ... خوب فیلم و کارتون تماشا کنید ... تا می تونید کار هنری انجام بدید ... تا می تونید بیاموزید و بیاموزانید ... تا می تونید عشق بورزید ... تا می تونید ورزش کنید و نفس بکشید ... و ...
یک نکته: هر وقت دیدید اعصابتون خرابه ... و با وجود کلی برنامه ریزی و هدف داشتن باز یه جور احساس سردرگمی و کلافگی دارید، علتشو در این چند چیزی که می گم جستجو کنید:
ببینید آیا لباسهاتون تمیز و اتو کشیده و متناسب (از نظر سبک و رنگ و جنس) و شیک و خوشرنگ هستند؟
آیا دکمه افتاده ای و یا زیپ و یا زبانم لال خش... پاره شده ای وجود داره؟
آیا کشوهای میزتون و یا کمدتون نامرتب و انباشته از خرت و پرت و وسایلی هست که نیاز ندارید؟
آیا داخل کیفتون مرتبه؟
آیا موهایی در جای جای بدنتون دیده می شه؟
آیا دندونهاتون رو مسواک زدید؟
آخرین دفعه ای که به ملاقات سالمند و مریضی رفتید کی بوده؟
آیا کار یا برنامه نیمه کاره ای دارید؟
باور کنید تک تک اینهایی که می گم می تونه خیلی راحت یه پارازیتی تو اعصاب آدم بوجود بیاره ... یه انرژی منفیی که اصلا نمی فهمید از کجاست و فقط می دونید در شما وجود داره ...
به قول استاد آنالیزمون که روزی صدبار یادش می کنم: نظم کاری، نظم فکری می آره ...
دقیقاً همین امروز به خاطر نیمه کاره گذاشتن کارام که براشون برنامه ریزی کرده بودم خیلی اعصابم خورده و از این که می دونم 3 ساعت دیگه خوابم میاد ولی من حداقل 6 ساعت وقت نیاز دارم که برنامهٔ امروزم رو به اتمام برسونم ، مخم داره سوت می کشه !
گفتم یه کم وبگردی کنم شاید کمی آروم بشم ولی ظاهراً تأثیری نداره !
باز ممنون که به این موضوع پرداختید .
عجب ... شما هم که حکایت منو دارید ... باید برای مخهامون سوپاپ بگذاریم که یه وقت منفجر نشن ... اشکال نداره ... یک نفس عمیق بکشید و به جای وقت تلف کردن و وبگردی بشینید پای کارتون ... هر چقدر که انجام شد شد و هر چیش موند اشکال نداره ... باز بهتر از هیچیه ... البته ناگفته نماند منهم مثل شمام ها ...
سلام
چه خوب که برای مادر بزرگت انرژی گذاشتی
وای تمام این مواردی که گفتی برای آرامش وای خیلی راسته دقیقا وقتی یکیشو.نو انجام نداده باشم اصلا آرومو قرار ندارم خیلی درسته
آره امیدوارم این انرژی دهی ادامه دار باشه ... یک وقت اون وسط قاطی نکنم ...
آره درسته اما خوب اجراش شاید کمی سخت باشه و زمان بخواد ... من خودم همیشه در اجراشون مشکل زمان دارم ... نمی رسم حتی جورابهامو بشورم ... چه برسه به سر زدن به مادربزرگ ...
سلام دختر شیرین با اون انگشتای اشرافیه کشیده :-)...مدتی بود اینجا نبودم...با مزه تر شدی و میبینم که هنوز با کمال مطلق درگیری....یاد اون نوشته ات افتادم که از یه شب سوار تاکسی شدن و باد خوردن و دیدن درختای کاج و احساساتی شدن نوشته بودی....پیوند تو با اون وضعیت نرماله و اینکه بخوای ریاضت بکشی و کاری رو که عقل میگه باس انجام بدی رو انجام بدی تو رو از خودت دور میکنه....اصلا یه هنرمند باید از یه عده بدش بیاد و اونی که همه ازش تعریف کنن ارزشی نداره...اگه از مامان بزرگ بدت میاد یا هر کی دیگه....نترس و بزار بدت بیاد...اونوقته که طرف مقابل همون کارایی رو میکنه که تو داری تظاهر میکنی و اینطوری خودت میای جلو چشمت....نترس دخمل جان...رها کن و بزار بقیه سعیشونو بکنن ...تو ارزشش رو داری...حتی این فرصتو به خدا هم بده....شاد زی
سلام ممنونم ... منو گمونم با یکی دیگه اشتباهی گرفتید ... من انگشتان اشرافی کشیده ندارم ... باور بفرمایید ...
تظاهر ولی اینبار به دردم خورد ... باور بفرمایید ...
ممنون از اینکه سر زدید ... شما هم شاد زی ... ممنون از آرزوی خوبتون ...
سلام خانوم . خوبید ؟
شما همیشه پر انرژی هستید
با یه کار جدید به روزم
سلام ... ممنون از احوالپرسیتون ... خدا را شکر ...
جدی؟
الان اتفاقا تهی تهی ام ...
ممنون ... می آم حتما ...
توصیه های خوب و قشنگیه. مثل همیشه نوشته هات برام خیلی پر محتوا و مفیده.
ممنونت
می بوسمت
خواهش می کنم ... خوشحالم ... منم از شما ممنونم ... ممنون از اینهمه محبتتون ...